شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۴ , 8 Nov 2025
بیماری پسوریازیس سال‌هاست که یک اختلال خودایمنی پوستی تلقی می‌شود اما مطالعات جدید ثابت کرده‌اند که این بیماری در بسیاری از موارد، یک فرآیند سیستمیک با فعال شدن دستگاه ایمنی، التهاب مزمن و پیامدهای فراتر از پوست است. در آن سو افسردگی نیز اکنون علاوه بر یک اختلال خلقی، دارای شواهد فراوانی است که التهاب مزمن، سیتوکین‌های پیش‌التهابی و فعالیت محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال (HPA axis) در آن نقش دارند. حال پرسش اینجاست که چگونه ممکن است این دو پدیده متمایز یعنی یک بیماری پوست و یک اختلال خلق – از منظر زیستی به هم پیوند داشته باشند؟
پیوند پوست و روان: مسیرهای مشترک بین پسوریازیس و افسردگی
به گزارش فانا، یکی از شاخص‌ترین شواهد، ارتباط آماری بین پسوریازیس و افسردگی است که نشان می‌دهد مبتلایان به پسوریازیس به‌ طور چشمگیر بیشتری، علائم افسردگی را تجربه می‌کنند. در یک بررسی انجام شده، شیوع افسردگی در افراد مبتلا به پسوریازیس بالغ بر حدود ۲۰ درصد گزارش شده است. این شیوع تنها قابل توضیح با پیامدهای روانیِ ناشی از ضایعات پوستی، لکه‌ها و خارش نیست چرا که مسیرهای ایمنی-التهابی مشترک نیز یافت شده‌اند. باید گفت که بیماران مبتلا به پسوریازیس دارای سطوح بالاتر سیتوکین‌های پیش‌التهابی هستند و به‌ طور موازی در افسردگی نیز افزایش این سیتوکین‌ها در خون یا مایع مغزی-نخاعی گزارش شده است. این هماهنگی زیستی، نظریه محور پوست-مغز (skin-brain axis) را تقویت می‌کند، یعنی ایده اینکه پوست و مغز از طریق مسیرهای ایمنی و عصبی در ارتباط‌اند. یکی از مطالعات می‌نویسد که سیتوکین‌های پیش‌التهابی می‌توانند از طریق افزایش نفوذپذیری سد خونی-عروقی مغز تغییراتی در مغز و نورون‌ها ایجاد کنند که به علائمی همچون خستگی، کاهش انگیزه، خلق پایین و کاهش نوروژنز (neurogenesis) منجر می‌شوند. در آن سو، همان سیتوکین‌ها در پوست مبتلایان پسوریازیس تولید مضاعف می‌شوند و علاوه بر ضایعات پوستی، وارد گردش خون سیستمیک شده و می‌توانند اثرات دوردست داشته باشند. به عبارت دیگر، پوست مبتلا به پسوریازیس می‌تواند به‌ صورت آینه‌ای از فشار التهابی سیستمیک عمل کند که مغز را نیز در معرض قرار می‌دهد. همچنین خُلق افسرده یا استرس مزمن نیز می‌تواند با فعال کردن مسیرهای التهابی، تشدید ضایعات پوستی را سبب شود. برخی محققان این ارتباط را دو جهتی برشمرده‌اند: نه فقط پسوریازیس به افسردگی منجر می‌شود، بلکه افسردگی و استرس می‌توانند زمینه را برای بروز یا تشدید پسوریازیس فراهم سازند.

این موضوع از چند وجه قابل توجه است: اینکه بیماری پوستی که اغلب به عنوان مشکل موضعی دیده می‌شود می‌تواند رازهایی در خود داشته باشد که ذهن، خلق و حتی سلامت مغز را درگیر می‌کند. این امر می‌تواند "پسوریازیس فقط پوست نیست؛ بلکه پیامدهای روانی–بیولوژیک دارد" را بیش از پیش بااهمیت جلوه دهد. همچنین این سوال مطرح می‌شود که آیا درمان‌های جدید بیولوژیک که مسیر مهار تولید سیتوکین های التهابی را هدف می‌گیرند، ممکن است نه فقط ضایعات پوستی را بهبود بخشند بلکه علایم خلقی را هم کاهش دهند؟

از نگاه بالینی نیز مهم است که فرد مبتلا به پسوریازیس باید در ارزیابی خود نه تنها وضعیت پوست بلکه شاخص‌های خلقی و سلامت روان را نیز لحاظ کند. متخصصان پوست نیز بایستی آماده باشند که در شرح حال، علائم افسردگی یا اضطراب را در این بیماران پرسش کنند. این ترکیب پوست و روان می‌تواند کیفیت زندگی را به‌ طور چشمگیری بهبود دهد.

لکن چند نکته احتیاط‌آمیز وجود دارد. اول اینکه هنوز نمی‌توان قطعی گفت که التهابِ ناشی از پسوریازیس به طور قطعی باعث افسردگی می‌شود. بسیاری از بیماران پسوریازیس، افسردگی ندارند و بالعکس. مطالعات و پژوهش‌های بیشتر و مداخله‌ای لازم است. دوم این‌ه عوامل روانی‌ اجتماعی همچون اختلال خواب، خارش مداوم، درد یا محدودیت عملکرد، همگی می‌توانند نقش میانجی داشته باشند. همچنین اگرچه مسیرهای زیستی مشترک یافت شده‌اند اما هنوز در درمان بالینی به‌ عنوان هدف مستقیم برای کاهش افسردگی به‌ صورت استاندارد وارد نشده‌اند.

پیوند بین پسوریازیس و افسردگی از منظر مسیرهای التهابی مشترک تصویر تازه‌ای از تعامل بین پوست و مغز ارائه می‌دهد. این دیدگاه می‌تواند هم به بهبود مراقبت‌های بالینی منتهی شود و هم توجه عموم مردم را به اهمیت سلامت روان در بیماری‌های پوستی جلب کند.

دکتر وحید نوبهار
عضو وابسته انجمن متخصصان پوست DSGNY
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی


آخرین عناوین
شرکت های برگزیده